شاهان عشق

عشق همینست که تو اینجایی و من
میروم قربان چشمان تو یار
نقطه عطف جهان من شدی
من ندارم غیر دیدار تو کار
عشق مرزی است میان تو و دیوانه شدن
منکه دیوانه شدم دیوانه
تو صفای خانه قلب منی
دل من بی تو شود ويرانه
عشق بنامم یا نه حس خودم را
جایی ندیدم چنین عاشق شدن را
تو برای منی خواهی نخواهی
من اگر چون شبم تو قرص ماهی
حال مارا ببین نازت کم کن
جز تو بهر دلم نمانده راهی
اسمت ای عشق شده ورد زبانم
باتو آرام شدم آرام جانم
شال خود وا کردی و دل زیر و رو شد
عطر موی تو گرفت کل جهانم
کاش باشی تا ابد ای بهترینم
تو خود آرامشی زیبا ترینم
این جهان عاشق به خود بسیار دیده
من ولی با بودنت عاشق ترینم
عشق به نامم يانه حس خودم را
جايي نديدم چندين عاشق شدن را
تو براي مني خواهي نخواهي
من اگر چون شبم تو قرص ماهي
حال مارا ببين نازت كم كن
جز تو بهر دلم نمانده راهي