سجاد نصرتی هنوز

قاب آن خاطره از چشم تو زیباست هنوز
در دلم ذوق تو و عشق تو پیداست هنوز
شاعری با غزل از تو به شبی تازه رسید
دل این شاعر دلتنگ که دریاست هنوز
تو به زیبایی پاییز و من از پنجره ای
دیده ام چشم تو را محو تماشاست هنوز
زندگی میگذرد با همه ی خوب و بدش
چشم امید ولی بر تو و فرداست هنوز
نفس باد بهار است نفست جان بده که
بین گل ها همه جا صحبت سرماست هنوز
واژه تا واژه به دنبال تو میگردم و باز
قافیه چون دل من بعد تو تنهاست هنوز
شاعرم کردی و صاحب شده ای شعر مرا
اشک من پای غزل های تو امضاست هنوز
زندگی میگذرد با همه ی خوب وبدش
چشم امید ولی برتو وفرداست هنوز
نفس باد بهار است نفست جان بده که
بین گل ها همه جا صحبت سرماست هنوز