علیرضا حسام زاده ورق برگشت

دیدی ورق برگشت همچی خوب بود و گفتی که میخوای بد شی
دستاتو ول کردم دیدم از خداته رفتم که تو راحت شی
سرم به سنگ خورد و اشتباه کردم و انگاری بازم بس نیست
چی تو خودت دیدی چرا هر چی میبینم چیزی مشخص نیست
هر کسی خوبتو میگه دیگه میخندم از همه آدمها من بعد تو دل کندم
رو همه حتی خودم چشمامو میبندم و میخندم
راحت خودتو کنار کشیدی تو رفتی بعد من به چی رسیدی تو
خواستی که یه چند شخصیتی باشی باشه حالا من میرم که تنها شی