پویا نظافتی دریغا

اگر اشک بودی تو را روی چشمان‌خود‌می‌نشاندم
اگر آه بودی تو را‌نیمه شبها به لب می رساندم
اگر مهر بودی‌تو را در دل‌آسمان می دویدم
اگر‌ماه بودی تو را هر غروب به سر می کشیدم
دریغا
نه اشکی، نه آهی، نه مهری، نه ماهی
تو دیر‌آشنایی که پیمان‌شکستی
اگر زهر بودی تو را چون می نوش سر می کشیدم
اگر مرگ‌بودی شتابان‌به‌سوی‌تو پر می شکیدم
اگر خاک‌بودی‌در‌آغوش سرد تو‌جا‌می‌گرفتم
اگر پاک بودی شبی پیکرت را به بر می کشیدم
دریغا
نه زهری، نه مرگی، نه خاکی، نه پاکی
تو دیر‌آشنایی که پیمان‌شکستی
اگر موج بودی چو طوفان به دنبال تو‌می دویدم
اگر اوج بودی چو خورشید آخر به تو می رسیدم
اگر ابر بودی همه عمر در سایه ات می نشستم
اگر جام باشی مدام از تو مستم
دریغا
نه ابری، نه موجی، نه جامی، نه اوجی
تو دیر آشنایی که پیکان شکستی
نه اشکی، نه آهی، نه مهری، نه ماهی
نه زهری، نه مرگی، نه خاکی، نه پاکی