مهرداد میرانی همه جان من تویی

همه جان من تویی روح و روان من تویی ای جانم
چشم به راه تو منم در نگاه تو منم دُردانم

سر به راه تو شدم برق چشمان تو بیمارم کرد
آمدی در بر من دست پر مهر تو تیمارم کرد
...
من گفتم که فقط پای عشق تو من میمانم
چشمانت همه شعر دستانت همه شعر ایمانم
....
من چه بیمارمو از همه بیزارم و
بی تو چه دردیست جدایی
تو چه بی رحمی و عاشق این دردی و
دلبرم ای یار کجایی
....
غربت و تنهاییم این دل شیداییم
آری میگویم من از قصه ی رسواییم
...
دل که بی تو غرق آه است
بی تو زندگی تباه است
با تو دل دریای عشق است

شاید آخرین قرار است
قلب من چشم انتظار است
دوری تو کار عشق است