ماهور افشار یار شیرین

ای عشق بی سبب
رویای نیمه شب
آوردی جان به لب یک رویا را با من باش
من از تو ای صنم
نه دل نمیکنم
جان میدهم تو هم قلبت را میدادی کاش
یار شیرین تلخ نکن کام مرا
شیرین تر کن با نفست نام مرا
دوستت دارم ای گل گل خانه ی من
یارشیرین لحظه ی زیبا شدنت
بیتابم در موی شکن در شکنت
رویا یعنی موی تو و شانه ی من
خاطر خواهی یعنی قلب و جان منی
جز تویی که به ما طعنه میزنی
دگر چه خواهم…
من که دل داده ام بیش از حد به تو
عشق و دیوانگیش می ارزد به تو
دگر چه خواهم…