علا ایزدی مهر شتاب کن

شتاب کن،
که می رود زمان چنان ز دست ها
که می رود هر آنچه بود و هست ها
شکسته ای شکسته از شکست ها….
شتاب کن،
مرا به نام کوچکم خطاب کن
مرا کمی به ماندنت مجاب کن
به عاشقت نظاره کن،ثواب کن…
”    چه می‌کنی تو؟
که یک نظر به چشم‌ تر ،
نمی کنی تو؟
به آسمان من سفر،
برای ماندنت خطر،
نمی کنی تو؟؟؟؟
چه میکنی تو؟     ”
زمان کم است،اشاره کن
که جان بگیرم…
فقط کمی نظاره کن،
امان بگیرم…
مرا بخوان که اندکی،
دهان بگیرم…
”    چه می‌کنی تو؟
که یک نظر به چشم‌ تر ،
نمی کنی تو؟
به آسمان من سفر،
برای ماندنت خطر،
نمی کنی تو؟؟؟؟
چه میکنی تو؟     ”
شتاب کن،
که می رود زمان چنان ز دست ها
که می رود هر آنچه بود و هست ها
شکسته ای شکسته از شکست ها….
شتاب کن…
< نیما علمی >