منظور سردرد

گاهی اوقات من سردرد میشم
حتی از این مردمم بدتر میشم
تک تک آرزو هارو تو دلم میکشمو
از اینی که هستمم هارتر میشم
نمیخواستم اصن اینطوری شم
درگیر این همه کثافت شم
نخواستم بزنم زیر قولام
چند روزی سست تر شده پاهام
نمیدونم از کسی طلب کارم
نمیدونم،شاید خودم گناهکارم!
نمیدونم شاید مردن راه حله
نمیدونم شاید بمیرم بهتره
دلم پره یکم منو درک کنید
دستمو بگیرید،کمکم کنید
یه سری چیزا رو نمیشه به کسی گفت
این دلو شاید باید همین الان کشت
ورس ۲
منی که با حس پوچ بزرگ شدم
این چند سال اخیرو عذاب دیدم
قول دادم به خودم تسلیم شم بابا
خب مگه میزارن من آروم شم
نمیدونم یقه عزیزامو بگیرم
یا اونایی که به من،شکل دادن
کلی چیز مثبتو ازم دور کردن
کتابو که اصن بم یاد ندادن
فرصتارو ازم هی گرفتن
سرمونم که فقط شیره مالیدن
دروغ و کلک بود که یاد دادن
راه راست رفتنم پیچوندن
همینا باعث میشه معتاد شیم
همینا باعث میشه هرزه بشیم
همینا باعث میشه تغییر کنیمو
با یه قلب تیره تر بزرگ بشیم
ورس ۳
یه هفته ای میشه اصن نخندیدم
اشک میشینه شبا زیر پلکم
تغذیه میکنه این روح مردم
از عمق این نفرت پر رنگ
دردامن که دارن قد میکشن
این روح و جسممه،که نابود میشن
روزامه که دارن تاریک میشن
کابوسا با کارام دارن بیشتر میشن
دلم میخواد بمیرم و زنده بشم
این مهدی سابقو فقط بکشم
میگم طرز فکرو تغییر بدم
میگم به هیچ کس دیگه لطفی نکنم
بزا دلخور تر من بمونم
بزا هر روز از مردم ببرم
این زمانه که هی داره مفت هدر میره
این تقدیر نیست این کردار منه