سجاد هاشمی از تبار سلمان

یه زائر از تبار سلمانم
به شوق دیدنت پریشانم
به زیر پرچمت همه یک رنگ
که وحدت عراق و ایرانم
زندگی یعنی به سوی تو دویدن
پا برهنه تا به کربلا رسیدن
مزه چای عراقی رو چشیدن
حس کنم از عشق تو مجنونم
یاد عشق تو می افتم گاه و بیگاه
توی موکبا چه خوبه خواب کوتاه
قهوه عراقی و تلخی دلخواه
پای سفره حسین مهمونم
یه زائر از تبار سلمانم
به شوق دیدنت پریشانم
به زیر پرچمت همه یک رنگ
که وحدت عراق و ایرانم
فدای راه حق تن و جونم
رنگین تر از شماست مگه خونم
از عمری که گذشت به دور از تو
برای هر نفس پشیمونم
آسمون اینجا دعای ندبه داره
از غم غیبت دلش میخواد بباره
اربعین حسن ختام انتظاره
من یه پرتو از همین کانونم
خیلیا تو این مسیر دنبال یارن‌
واسه غربت مدامش‌ بی‌قرارن‌
پا جایِ پای ولی عصر میزارن‌
من به دنبال تو سرگردونم
اسیر غربت بیابونم
مسافر توام که مجنونم
صدا زدی منو شدم راهی
برای دعوت از ممنونم
یه زائر از تبار سلمانم
به شوق دیدنت پریشانم
به زیر پرچمت همه یک رنگ
که وحدت عراق و ایرانم