اردلان سیستانی خیال تو

چقدر دلتنگ اون روزام
که گفتی باز میمونی
اگر من از خودم خستم
دلیلش رو تو میدونی
وجودم خالی از بودن
اسیر درد و دلتنگی
همه حرفای تو پوچه
دل تو یه دل سنگی
دلم باز در خیال تو ، تو که از چشم من دوری
تو که در ظلمت شبهام ، همون خورشید پُر نوری
هنوزم خسته و تنهام ، هنوز لبریز فریادم ، بازم تو خواب و بیداری میای هر لحظه در یادم
بذار دستاتو تو دستام
هنوزم عاشقت هستم
نگاهم رو تو تاریکی
به خورشید چشات بستم
تموم خاطرات من
پُر از اسم قشنگ تو
حالا من موندم و پاییز
میمونم چشم براه تو …
دلم باز در خیال تو ، تو که از چشم من دوری ، تو که در ظلمت شبهام ، همون خورشید پُر نوری
هنوزم خسته و تنهام
هنوز لبریز فریادم
بازم تو خواب و بیداری
میای هر لحظه در یادم