سولی اف امیرخان

بعضیا مجسمه عشقن
خیلیا مترسک جالیز
بعضیا یه جوری تو دل رفتن
که واسه اون خیلیا جا نیست
بزرگن اسمن رسما
اسطوره ن برندن اصلن
خیلیا میخوان مثل امیرخان باشن
اما راه نداره اصلا
ژنرال ماها دشمن زیاد داره
اسب و شاه و فیل و رخ
یه مشت آدم اهل کوفه و
بچه خوشگلای شعبون بی مخ
اونا که دنبال منافع میگردن و
اونایی که دنبال چشم و روئن
اونایی که این تیم و چند بار ول کردن
اونا خیلی بی چشم و روئن
ولی امثال ماها بچه ی خلفیم و
فراموشی نداریم و بنده ی ادبیم و
احترام همیشه بالاترین قانونه و
جای امیرخان رو جفت چشمامونه
احترام به همه اسطوره ها واجبه
ادمای بزرگ نه کوچیکای کاذبه
متکی به شانس و متمایل به سمت
حاشیه خلیج فارس ، بگذریم
سفره دار با مرام مذهبی
لایق وصف تو غزل و مصنوی
دشمنا به فکر کوبیدنش
اما امیرخان بزرگه و لوتی منش
امیرخان اسطوره شرفه
بعضیا تضادش بگذریم
عدد هشت ذاتا مقدسه و
از عددای قبلش بگذریم
خیلیا اومدن ضعف داشتن
هی لقمه زدن و پول برداشتن
دوتا بچه با سه تا گل گنده شدن
ماچ کردنیای پرخاشگر
امضای معنوی آدمای وزیر
با کمک مهوش و رفقای عزیز
هی دنبال فروش و خرید و
بچه رو داد رفت بنجل و خرید
اسطوره هامون فحش خوردن
به لطف پیجای وصل به اقایی
فیلم سازای کوچولو فیلم ساختن
با پولای مامانی و بابایی
این دشمنا میان و میرن و تهش
میمونه فقط استقلال
این نیمکت اسطوره میخواد و
هرکی با امیرِ بسم الله
امیرخان زحمت کشیده
هی ناز و قهر و قمیش نکرد
وقتی که تیم لنگ پاهاش بود
رقم سی شو دویست نکرد
پابه ثابت تمریناش بود و
امروز نه ولی فردا میام نبود
اسطوره یعنی حرفو عمل یکی
امیرخان تو حرف و عمل قبول
جواب ادب فقط ادب اما
دشمنامون ادب ندارن
از این حرفام غرض ندارم اما
خیلی از خودیا شرف ندارن
همه صحبتام عین حقیقته
پس حرفام صاف رو شقیقته
تو از هیچ چیزی خبر نداری
امیرخان مسیر حق و حقیقته