ایمانیا عزت زیاد

شب که میشه میوفتم یاد تو
چک میکنم هی عکساتو
بگو بینم کی اومد بینمون
ک نمیدی خودتو نشون
باشه حلالت حرفی نیست
ولی خب این رسمش نیس
تو برمیگردی باز اینجا
ولی با چشمای خیس
کل شبام پر فکرو خیاله
همه شعرام تاریک سیاهه
تو تلخیت بامنه و خندت با همه
دلمو دادم دست باد
ببره و چیزی یادم نیاد
ما که از خیر تو گذشتیم عزت زیاد
تو دلت تنگه اینو میدونم
اینو دارم من از چشمات میخونم
گفته بودم که سر قولم میمونم
اصلا سر عشقت یه آدم دیوونم
بعد تو همه منو تکو تنها میبینن
حتی تو جمع ها فقط سردو بی حس میشینم
این من الان خیلی فرق داره با قبلی
توهم همون آدم سابق نیستی سردی