سعید حیدری خدایا

 
الان خاطرش پیش کی جم و
باکی داره قسمت میشه خنده هاش
یانه مثل من حالش اشوبه و
مدام تیره هوای چشاش

خدا بهم بفهمون که این فاصله
واسش مثل من عین کابوسه
شاید مثل من شب پراز ترس و
شاید اونم عکسامو میبوسه

خدایا بیا حالمو خوب کن
یه فکری به این ذهن اشوب کن
منم ادمم خب امونم بده
یکم راه خنده نشونم بده

خدایا چقد سخته تنها شدن
چه اشکایی که قده دریا شدن
چه بغضایی که تو گلو سوختن
چه چشمایی که دل به در دوختن

منو سیمه گیتار و تنهایم
تو اوج شلوغی ولی بی کسی
که با پرسه‌تو خاطرات قدیم
با یه خاطره باز بهم میرسیم
منو یک بغل انتظار توو
توو فاصله از منو لحظه هام

نگاه کن به این بغض اشفته ای
که پیچیده توی طنین صدام
خدایا بیا حالمو خوب کن
ی فکری به این ذهن اشوب کن
منم ادمم خب امونم بد