سعید بهمنش خیال عاشقی

بیا که رنگین کمون خنده هام تو کوچه جا مونده
بیا حس غریبی از تو تو نگام به راه مونده
دست منو بگیر ….. تنها ترم نکن …..
پای عشقت تا ته این بیقراری هستم
دیدی آخرش چیشد …‌. سر نکردی با دلم …..
حالا قلبی که شکستی ، جا گذاشتی رو دستم
محاله از سرم بره تموم وعده هات
خیال عاشقی نشسته بود توی چشمات
دلم گرفت از این هوای سرد بی دستات
حالا دنیامون …‌ شده تا آروم …..
نذاشتی .. عادت کنه دستام که سهم دستای آروم تو باشه
نخواستی .. سوی چشای خسته با نور نگات واشه
میبینمت یه روز ….. با گونه های خیس …..
میگی قلبت واسه عشقی که نخواستی شده ریز
به درک میلرزه صدات …. به درک بارونه چشات ….
دیگه رفته اون که با هر نفسش می مُرده برات