احسان توکلی سوگند

به دو چشمان تو سوگند

که تو باشی دگر هیچ نخواهم

گلِ زیبای منی تو
همان زلف گرفتار تو خواهم


از آن عشق , هیاهو

چه کردی تو با من

تو جانان منی که

به هر بهانه ای تو را میخواهم


دلخوشی من تویی امید فرداهای من

آغوش تو امن ترین قبله گاه جان من

چشم تو بهترین غزل توی وصف حال من
بند به بند عشق تو حکم روح و جان من


تلخی و شیرینی این زندگی فقط تویی

تا تو باشی نه غمی هست نه اندوه نه ماتم تو دلی

من و چشمان تو عمریست که پیمان بستیم

که دگر هیچکسی حتی به چشمم نرود (چه تودلی)2

دلخوشی من تویی
امید فرداهای من