مجید خراطها آس و پاش

وقتی رفتی نتونستم بگم نرو، پیدا کردی مگه از من عاشق ترو
وقتی رفتی فقط اینو میاد بیادم
با چه حالی زیر بارون واست دستمو تکون میدادم
آره عشقم گفته بودی یه روزی میری
فک نمیکردم با رفتن بتونی جونمو بگیری
خیلی آسون همه ی دلخوشیمو بردی
عشقمو بازی گرفتی من که باختم توام نبودی
بعد از تو من لحظه ای توی اون خونه نموندم
هرچی که بودو نبودو شکوندم
اما دیدم وقتی رفتی چه خونسردی
هرگز توی فکر جدایی از تو نبودم
عاشقت بودم از عمق وجودم اما ولم کردی
آسون رفتی کُشتی امید یه آس و پاس و
زدی به قلبش تیر خلاص و
کاشکی منم به جز تو یکیو داشتم
بازم مرسی یه بی کس و به آرزوش رسوندی
واست میمردم اگر میموندی تنهات نمیذاشتم
آسون رفتی به منِ زخمی جون ندادی، نه خداحافظی نه حرفی
حتی دستتم تکون ندادی، انگار اصلا تو گذشتت منی نبودم
چی میشن پس خاطره هامون، که جوونیمو به پاش سوزوندم
آره عشقم دیگه خشکیده شد وجودم
منم میشد مثل تو بد شم اگه عادت نکرده بودم
گفتی خوش باش ندونستی خوشی تمومه
اینکه تو خوشبخت شی عزیزم دیگه تنها آرزومه
بعد از تو من لحظه ای توی اون خونه نموندم
هرچی که بودو نبودو شکوندم
اما دیدم وقتی رفتی چه خونسردی
هرگز توی فکر جدایی از تو نبودم
عاشقت بودم از عمق وجودم اما ولم کردی
آسون رفتی کُشتی امید یه آس و پاس و
زدی به قلبش تیر خلاص و
کاشکی منم به جز تو یکیو داشتم
بازم مرسی یه بی کس و به آرزوش رسوندی
واست میمردم اگر میموندی تنهات نمیذاشتم