حسین ستیزه داغه جدایی

پشتمو خالی کردی و افتادم از پا

خون به جگر کردی منو گذاشتی تنها

داغ جدایی رو روی دلم گذاشتی

تو بی وفا رحم و مروتی نداشتی

حالا دوباره اومدی لحظه آخر

غمگین و نارو خورده دست از پا دراز تر

رفتی به محض اینکه دیدی درآ بازه

الان فقط اومدی زخمام شده تازه


تو با پرویی رفتی حالا با چه رویی برگشتی

رفتی دوراتو زدی همه جا رو گشتی

حالا که فهمیدی واست بهتر از من نیست

از خیر خوشی های دور از من گذشتی


حالا اومدی که میبینی خورشید بی فروغ

تو که همیشه میگفتی دورت شلوغه

حالا میدونم وقتی میگی عاشقمی

وقتی میگی تا ابد میمونی دروغه