میثم افضل خانی خیانت

خیال کردم تویی ساده
خیال کردم تویی عاشق
خیال کردم که میمونی
خیانت بود
چه بد کردم به قلب خود
شکستی منو در خود
دیگه من از تو بیزارم
خیانت بود
خودم دیدم که دستش رو
گرفتی تو دوتا دستات
و بوسیدی با لبخندی
خیانت بود
شبا با من روزا با اون
یه روز با این یه روز با اون
قسم خوردی زیر بارون
خیانت بود
یکی اومد که یارم شه
قرار بود بیقرارم شه
قرار بود تا دم مردن شریک روزگارم شه
ولی تاقت نیاورد اون به یار دیگری دل داد
از این عشقای تکراری عذابم داد
عذابم داد
هوس بود اون همه بازی
به این بازی تو مینازی
میدونم تا ته بازی که تو میبازی
تموم شد اون همه خواهش
که من بیهوده میخوامش
دیگه از عشق بریدم من
نمیخوامش
چه تعداد زیادی عشق
توی قلبت تو جا دادی
به هرکی دیدی راه دادی
خیانت بود
سراغ از من نگیر اینبار
که هستم از من بیزار
به بیزاری شدم بیمار
خیانت بود
یکی اومد که یارم شه
قرار بود بیقرارم شه
قرار بود تا دم مردن شریک روزگارم شه ولی تاقت نیاورد اون
به یار دیگری دل داد
از این عشق های تکراری عذابم داد
عذابم داد