محمد خادمی تار مو

نمی‌بینم دیگه توو چشات عشقی
سخت می‌شه چشاتو شناخت
کنار اومدن با تو آسون نیست
سخت می‌شه دیگه با تو ساخت
اون‌که یه دنیا توو مشتش بود
دنیاشو پای تو باخت
این همه نبودی یه‌بار بمون
نذار که برسه به یه تار مو
حسی که هنوز دلم داره روت
ببین کشیده به کجا کارمون
این همه نبودی یه‌بار بمون
نذار که برسه به یه تار مو
حسی که هنوز دلم داره روت
ببین کشیده به کجا کارمون
این‌که تو همه‌ی وجودمی
اقرار نمی‌خواد، داره داد می‌زنه
قلبت نمی‌لرزه، به غیر من
وقتی کس دیگه صدات می‌زنه
شونه خالی می‌کنی از خودت
رفتن چیو‌ می‌تونه حل کنه
هر کسی یه‌جایی باید با عشق
اشتباهاشو بغل کنه
این همه نبودی یه‌بار بمون
نذار که برسه به یه تار مو
حسی که هنوز دلم داره روت
ببین کشیده به کجا کارمون
این همه نبودی یه‌بار بمون
نذار که برسه به یه تار مو
حسی که هنوز دلم داره روت
ببین کشیده به کجا کارمون