توحید ناصری بی معرفت

فرق میکنه اون با همه فرق میکنه
اونی که غم هر شبمو درک میکنه،
خسته میشم خستگیمو در میکنه
درد منو کم میکنه کمکم میکنه،
خوب میدونه احساسیم و براش به قدر کافی ام،
وقت میذارم دنبال یه رابطه ی اساسی ام
کاش بدونه وسواسی ام و اصلا نمیشه گاهی ام،
بره و خبرم نده اون وقت میبینه شاکی ام
بی معرفت رفتی نیست خبری ازت،
اون شبی که رفتی یک سره بارون میزد،
میشینم روی کاناپه چشا قفل به در،
بی معرفت رفتی نزدی حتی یه سر
نگاش یه جوری میرقصه که آدم دلش میلرزه
هرچی دارم توو زندگیمو بدم براش می ارزه
قهر میکنه و لجبازه ولی فقط الکی حساسه،
دنبال آتو نیست اصلا ولی رفتاراش که وسواسه،
شبا یه سره توو فکرتم همیشه محو فیستم،
هرجا که بری جفتتم چفت هم و شکل هم
یه جور خاصی واقعا دلمو بردی کاملا،
همه دوستام شاهدن که سر به زیر و عاشقم،
بی معرفت رفتی نیست خبری ازت،
اون شبی که رفتی یک سره بارون میزد
میشینم روی کاناپه چشا قفل به در
بی معرفت رفتی نزدی حتی یه سر
بی معرفت رفتی نیست خبری ازت
اون شبی که رفتی یک سره بارون میزد
میشینم روی کاناپه چشا قفل به در
بی معرفت رفتی نزدی حتی یک سر